میناوند از جنس سفید در قلب ما مرگ می آید. با چهره سیاه خود.با کوله بار غم بی نهایتش.با قدم شومی که یک جدایی بی نهایت در پی دارد. آری مرگ می آید درست همانجا که هیچکس آماده استقبال از او نیست تا صورتی را به خاک بکشد که در دیده ما تا همیشه زمینی بوده است. مرگ می آید تا زنده کند نبودن ها را. یادآور شود کوتاهی باهم بودن ها را.و بگوید چقدر عادلانه جان می ستاند از همه گان وقتی زنگ ساعتش درست مثل یک ناقوس بلند که خواب را از چشمان زندگان بپراند، با منبع

مشخصات

تبلیغات

آخرین مطالب این وبلاگ

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

خبر بروجرد فــروش خـــاویـــار ایــران در داخل کشور Mahdyas اینجا همه چی درهمه اخبار حوادث ماهی شعر عاشقانه مبلمان اداری |میز اداری |صندلی اداری|ست اداری شکوه طبیعت